۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

محمد علی آهنگران: پدرم شب‏ تا صبح اشک می‏ریخت


بلبل خمینی، تاب دیدن پایمال شدن خون هزاران شهید را ندارد

محمد نوری‏زاد، مجری سابق برنامه‏های تلویزیونی جهادسازندگی و روايت فتح و سازنده مجموعه‏های «ما اهل مسجديم» و «شب های رمضان» به نقل از فرزند صادق آهنگران از نارضایتی شدید وی از حوادث اخیر خبر داده‏است.
به گزارش موج سبز آزادی، محمد نوری‏زاد در بخش نظرات وبلاگ خود آورده است:
"نوشته زیر به صورت خصوصی برایم آمده است. بخاطر ارادتی که به حاج صادق آهنگران دارم و از سلامت و درون پاک او بهره‏ها برده‏ام دریغم آمد که نوشته فرزند او بی مخاطب بماند:"


آقای نوری زاد
سلام

من محمد علی آهنگران فرزند حاج صادق آهنگران هستم. من شما را حدود 15 سال است که می‏شناسم، از زمانی که برای ضبط برنامه ماه مبارک رمضان به خانه ما آمدید و با پدرم مصاحبه کردید. من مدتی است مطالب وبلاگ شما را می خوانم و به شما که امروز برای دفاع از حقوق مردم بی قراری می کنید آفرین می گویم. خلاصه بگویم.
تکلیف نسل من که این روزها 30 ساله می شوم روشن است، اما شما را به روح پاک امام و عظمت رسول الله پدرم را دریابید. به خاطر دارم شبی که قطعنامه پذیرفته شد ایشان از بهت و حیرت و نگرانی تا صبح قدم می زد و اشک می ریخت و به مظلومیت امام و شهدا ناله می کرد. اما از آن سال تا به این روزها اینقدر ایشان را آشفته ندیده بودم.
این روزها و به دنبال وقایع بعد از انتخابات ایشان مریض شده و برای کمتر برنامه ای قول مساعد می دهد. شبها تا صبح اشک می ریزد و زحمات خود و سایر مجاهدان را از دست رفته می بیند. ایشان را برده ایم دکتر با قند 320 دکتر گفته مرض قندش عصبی است. چرا حماسه خوان سالهای عاشقی شما و رزمندگان تاب نمی آورد؟ چرا هر لحظه آرزوی مرگ و شهادت می کند؟ چرا 20 صفحه خطاب به من وصیت نامه نوشته است؟ عرصه بر ما و ایشان تنگ شده است؟
ایشان امشب شدیدا بد حال شدند وقتی مصاحبه مادر عاطفه امام دختر آقای جواد امام را که رزمنده بوده و هم ایشان و دخترش عاطفه بازداشت شده را از بی بی سی شنیدند جایی که مادر می گفت به جهانیان و همه مردم بگویید دخترم سالم و پاکدامن بوده و بازداشت شده. این‏ها که گفتم مختصری از شرح حال بلبل خمینی بود. قصد درد دل داشتم با شما و این که بگویم نگران و آشفته اییم .. دعایمان کنید
نقل از: سايت موج سبز آزادي

۱ نظر:

اشکان پارتی گفت...

سلام
آقای بلبل شاید تازه دارد درک می کند آنهمه جوانان دسته گلی که تهییج کرد و روی مین فرستاد برای چه بوده . تازه می فهمد که با فرستادن بهترین فرزندان این آب و خاک به دهان مرگ به چه کسانی خدمت می کرده . از سنگینی بار خودش است که این چنین قندش بالا رفته نه از دلسوزی برای آسیب دیدگان مظلوم حوادث اخیر .
با مطلب : "آن صبو شکست و آن پیمانه ریخت" در خدمتتان هستم .
http://ashkan-paarty.blogspot.com/2009/09/blog-post_09.html