۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

اولین سند دفن دسته‌جمعی کشته‌شدگان حوادث بعد از انتخابات منتشر شد

یک روز پس از آنکه حمیدرضا کاتوزیان عضو کمیته ویژه مجلس برای بررسی حوادث پس از انتخابات خواستار ارائه مستندات از دفن دسته‌جمعی کشته‌شدگان حوادث انتخابات در بهشت زهرا شد، پایگاه اطلاع‌رسانی نوروز شماره جوازهایی که برای دفن این افراد صادر شده را بر سایت خود منتشر کرد.
به گزارش پارلمان نیوز،ارگان جبهه مشارکت در روزهای گذشته خبری را مبنی بر اینکه در روزهای 21 و 24 تیرماه پیکر ده‌ها نفر از هموطنانمان بدون شناسائی و بدون درج مشخصات شخصی و صرفا با یک شماره جواز دفن در قطعه 302 بهشت زهرا به خاک سپرده شده را منتشر کرد.
پس از آن فرهاد تجری، عضو کمیسیون بررسی حوادث پس از انتخابات، به «پارلمان نیوز» گفت:«اصل خبر دروغ است چه برسد به اینکه تعیین کنند کدام افراد دفن و خاکسپاری شده‌اند.»
تجری همچنین در این گفتگو اعلام کرد:«در بررسی‌های خود متوجه شده که بازداشت‌ها و نحوه برخوردها شفاف بوده و این خبر (دفن دسته‌جمعی کشته‌شدگان) ادامه حلقه‌های ابهام آفرینی و تشتت ذهن مردم در مورد حوادث پس از انتخابات است.»
اما سایت نوروز روز یکشنبه اول شهریور در انتقادی شدید‌الحن از تجری نوشت که او بدون تحقیق و بی‌آنکه به بهشت زهرا برود، به تکذیب خبر پرداخته است. در چنین شرایطی و در حالیکه حمید رضا کاتوزیان خواستار ارائه مستندات دفن دسته جمعی کشته شدگان حوادث پس از انتخابات در بهشت زهرا شد ،سایت نوروز 44 شماره را با ذکر تاریخ (28 مورد مربوط به 21 تیر و 16 مورد مربوط به 24 تیر) منتشر کرده که می‌گوید شماره جواز دفن این 44 نفر است.
نوروز در مطلب خود از مردم تهران دعوت کرده برای ادای احترام به این شهدا در قطعه 302 بهشت زهرا حضور یابند و نوشته:«پایگاه اطلاع رسانی نوروز در روزهای آینده و در زمان مقتضی تصاویر و فیلم‌های دریافتی در مورد این واقعه را منتشر می‌کند.»
پیشتر در روز شنبه مجید نصیرپور از نمایندگان عضو فراکسیون خط امام مجلس در گفتگو با «پارلمان‌نیوز» خواستار بررسی گزارش دفن جمعی قربانیان خشونت‌ها شده بود.
وی که عضو کمیسیون اجتماعی مجلس است گفت:«از آنجا که سازمان بهشت زهرا زیر مجموعه کمیسیون اجتماعی است در جلسه این کمیسیون، درخواست بررسی این خبر را مطرح خواهم کرد.»
آنچه که نوروز منتشر کرده بدین شرح است:
21/4/88-------------------------------------2767-2866-2815-2649-2581-2553-2691-2619-2461-2747-2857-2704-2618-2674-2698-2615-2673-2705-2699-2584-2075-2063-2494-2530-2310-2476-2513-2596
24/4/88-------------------------------------2257-2288- 2233-2273-2411-2247-2079-2164-2172-2199-2196-2053-1920-1903-1898-2040

با پیگیرهای خبرنگار نوروز ازیکی از پرسنل بهشت زهرای تهران، روز بیست و یکم تیرماه از بین جوازهای دفن صادر شده در آن قبرستان، 28 جواز بدون ذکر نام و نام خانوادگی صادر شده و همگی در قطعه 302 به خاک سپرده شده اند. 24 تیرماه نیز 16 جواز دفن با شرایط فوق صادر شده است.
گفتنی است سایت نوروز در تاریخ 24 تیرماه نیز به نقل از خانواده یکی از شهدای حوادث اخیر، از وجود دهها جنازه در سردخانه‌ای در جنوب غربی تهران خبر داده بود، که با تحویل جنازه‌های منجمد به خانواده‌ها در روزهای بعدی این خبر تا حدودی مورد تائید قرار گرفت.
لازم به ذکر است، اجساد در سردخانه‌های پزشکی منجمد نمی‌شود اما به دلیل اینکه این جنازه‌های در سردخانه های صنعتی نگهداری شده بودند، اجساد منجمد شده و فرم خود را از دست داده بودند.
نقل از: سايت خبري هم ميهن

كروبي افشا مي كند: اظهارات تكان دهنده يكي از بازداشت شدگاني كه در زندان مورد تعرض قرار گرفت

حجت‌الاسلام مهدی کروبی در پاسخ به تمام کسانی که مدعی بودند وی مستنداتی مبنی بر اظهارات خود درباره آزار جنسی زندانیان کهریزک ندارد، متن اظهارات یکی از این بازداشت شدگان را در سایت حزب خود (سحام نیوز) منتشر کرد. کروبی ضمن انتشار این متن تکان‌دهنده، همچنین اعلام کرده که این مطلب تنها گوشه‌ای از مستندات وی است و تهدید کرده که به زودی مطالب دیگری را نیز منتشر خواهد کرد.
متن کامل اظهارات این فرد به شرح زیر است :
حاج آقای کروبی پس از اظهارات من روزهای فراوانی را با من نشست و برخاست و تجربه زندگی در کنار ایشان بود که بعد از مدتی توانستم غرور له شده و شخصیت تکیده خود را بازیابم. ایشان ساعت های مدید با من سخن می گفت ومانند یک روانپزشک زمین و زمان را به هم می دوخت تا قانعم کند که من در این موضوع بی گناهم و داستان های دینی و تجربی فراوانی را برایم بازگوکرده و مثال های مختلفی را در این رابطه زدند و داستان مرا با آنان مقایسه کرد و من متوجه شدم بنا به سخنان ایشان اگر کسی که با دست و پای بسته و بدون اینکه از خود قدرتی داشته باشد مورد تجاوز قرار گیرد نه تنها گناهی نکرده بلکه مظلوم نیز واقع شده است.
روزها طول کشید تا که حالم کمی بهتر شد وتوانستم خودی بازیابم و با این موضوع کنار بیایم و فکر خودکشی را از سر بیرون کنم و خودم را دوباره احیا کنم پس از چندی بالخره روز چهارشنبه 2/5/88 به دستور آقای شاهرودی رئیس قوه قضائیه مرا نزد نماینده آقای دری (دادستان کل کشور )فرستادند به نام آقای محمدی که ایشان انسان بسیار محترمی بود و بعد از صحبت کردن با من و دیدن ,وضعیت تاسف بارم بسیار با ملاطفت با من صحبت کردند و یکسره با شرح های من اظهار تاسف می کردند و می گفتند وای بر ما و تمامی سوالاتشان در جهتی بود که به شناسایی محل زندانی من و اشخاص ضارب من مربوط می شد به جاهایی هم رسیدیم و ایشان چند جا را حدس زدند. در آخرهم برایم دعا کردند ومرا به توکل به خدا تشویق کردند و مرا در آغوش گرفتند و بوسیدند که من باز گریه ام گرفت و گفتند قوی باش مرد و فقط نکته ایی که ایشان را ناراحت کرد باخبر بودن دوتن از دوستان آقای کروبی از داستان من بود.
اما قضیه پنج شنبه 29/5/88 بسیار متفاوت بود ساعت حدود 2 بود که سه نفراز طرف منبع دیگری از قوه قضائیه به دفتر آقای کروبی آمدند و پس از آن برگه بازجویی جلویم گذاشتند- نمی دانم من متهم بودم یا شاکی- قاضی مقدمی و 2 نفر دیگر مشغول بازجویی از من شدند ابتدا از من پرسیدند شما از چه کسی شاکی هستی من گفتم من شاکی نیستم وفقط اتفاقی را که برایم افتاده برای آقای کروبی بازگو کردم اما باز می گفتند که از چه کسی شکایت داری و من ناگزیر گفتم شما به من بگویید از چه کسانی می توانم شکایت کنم تا من انتخاب کنم که دیگر قاضی فهمید منظورم چیست وحرفی نزد. به من گفتند که شرح ما وقع را بنویس من هم نوشتم بعد سوالاتشان شروع شد که اکثر آنها درمورد این بود که من از کجا آقای کروبی را می شناسم؟ از کجا به ایشان اعتماد کردم؟ چگونه ارتباط برقرار کردم؟چرا نفس نفس می زنم؟چه طور اعتماد کردم تا به آقای کروبی بگویم؟چرا حاضرشدم که آقای کروبی ازمن فیلم بگیرد؟چرا اصلا فیلم گرفتیم؟هدف آقای کروبی از آگاه کردن آقای گرامی مقدم و آقای داوری چه بود؟آقای گرامی مقدم و داوری کیستند؟چه ساعتی به حزب زنگ زدم؟با چه شماره ایی زنگ زدم؟به چه بهانه به حزب رفتم؟آنجا چه گفتم؟آنها چه گفتند؟وقتی زنگ زدم چه کسی گوشی را برداشت؟بعد به چه کسی وصل کرد؟به آن شخص چه گفتم؟با چه کسی رفتم؟در کدام تظاهرات ها شرکت کردم؟ و هزار چرای دیگر بی ربط به قضیه ی تجاوز که بعد از حدود 3 ساعت که من به ایشان اعتراض کردم .
ایشان به من گفتند ما نمی دانیم تو راست می گویی یا نه تو ادعای سنگینی می کنی . کل نظام مقدس را زیر سوال بردی ما از کجا بدانیم که تورا تطمیع نکرده اند؟ و وقتی که من گفتم که شما مثل اینکه یادتان رفته است مسئله چیست به ظاهر خواستند سئوالاتی در این خصوص کنند سئوالاتی از این دست که دخول تا کجا بوده و آیا آن شخص ارضا شده است یا نه؟ که این سوالات بیش از پیش باعث تخریب روح و روان من شد.
آن جور که من احساس می کنم دوستان آقای مرتضوی نظرشان این است که با تخریب شخصیت اینجانب موضوع را به سمتی سوق دهند که من از آقای کروبی پول گرفتم یا آقای کروبی تطمیعم کرده تااین ادعا را بکنم.
بعد هم از من خواستند که با ایشان به پزشکی قانونی بروم ومن علی رغم اینکه از ایشان خواستم باتوجه به مناسب نبودن حالم و داشتن سرگیجه بگذارند برای روز دیگر که ایشان مخالفت کردندو باهم راهی پزشکی قانونی شدیم.
بعد هم در راه پزشکی قانونی قاضی به من می گویند حدیث داریم از حضرت امام جعفر صادق که احمق و بدبخت کسی است که آخرتش را به دنیایش بفروشد بدبخت تر و مفلوک تر از او کسی است که آخرتش را به دنیای دیگران بفروشد.خودتان قضاوت کنید که منظور حاج آقای مقدمی از بیان این جمله چیست؟!
و بعد تلویحا به من می گوید که گول بازی های سیاسی را نخورم و بعد هم که گفتم تقلب شده گفت: " وقتی آقای کرباسچی به آقای موسوی رای داده ببین قضیه از چه قرار است من حتی مطمئنم که خود آقای کروبی هم به آقای موسوی رای داده" ودیگر پی این داستان را به توصیه بزرگان با سکوت ادامه دادم و وقتی گفتم چرا با بچه ها اینکار را کردید و چرا اینجور کردید مگرما چه کار کردیم؟ گفت وقتی رهبری فرمودند انتخابات درست بوده یعنی بوده که من گفتم نعوذ بالله که رهبری خدا نیستند و معصوم هم نیستند که بعد دیدم دارد به سفسطه می کشاند که باز سکوت پیشه کردم.
در میان راه ایستادیم و دونفر دیگر آمدند تا شیفتشان را عوض کنند، من به قاضی مقدمی گفتم که اگر ممکن است دیگر اینها نفهمند و ایشان هم قول داد و گفت که نامه مهر و موم شده به دستم می دهد اما نه تنها نامه را به دست من نداد بلکه با آن مامور پچ پچ کرد و زمانی که من به پزشک قانونی رسیدم .
مامور نامه را باز کرد و به دست مامور پذیرش داد نمی دانم یک نامه معاینه تجاوز به چند کلمه نیاز دارد که قاضی محترم صفحه را ریز ریزپر کرده بود و دکتر قریب 5 دقیقه آن را می خواند بعد هم مامور همراهم ،به نزد دکتری که مرا معاینه کرد رفت و چند بار به قاضی زنگ زد و دایم از من دور می شد مباد که من بشنوم چه می گوید؟در ضمن دکتر پزشکی قانونی به من گفت که من دو نامه می دهم تا شرح درمانت را پزشکانی که رفته ایی برای من بنویسند تا نظر دهم اما آن مامور این نامه ها را به من نداد وهرچه به او گفتم که من خودم دیدم که آن نامه ها را گرفتی هاشا کرد بعد هم زمانی که منتظر جواب بودیم مامور به من می گوید من فکر نمی کنم کسی اینکار را بکند بعد هم به من تهمت دروغگویی می زند و می گوید می دانی اگر نتوانی ثابت کنی چه بلایی سرت می آورند؟ بعد که دید خیلی محکم ایستاده ام و می گویم من فقط از خدا می ترسم و روی حرفم ایستاده ام به من می گوید اگر اتفاقی هم افتاده نباید می گفتی باید به خدا واگذار می کردی الان ببین آبروی خودت و خانواده ات را برده ایی بعد هم که از دکتر نقل قول کردم که می گوید بعد از 1.5 ماه هیچ چیز مشاهده نمی شود مامور به من می گوید اگر چیزی بود حتی سایزش رو هم بهت می دادند وادامه داد که ما کارمان این است که البته معلوم نیست معنای این جمله مجهول کدام کار است.
در راه برگشت وقتی گفتم امسال ماه رمضان بی آبیش سخت است با صدای بلند و چشم غره به من گفت :همینش خوب است که آدم ها بفهمند که جهنم چگونه است. امروز هم به نزد همسایه های ما آمده اند و یکسری سوالات راجع من و خانواده ام کرده اند این کارها چه مفهومی جز ارعاب من از عمومی شدن قضیه را در ذهن تداعی می کند؟ من سوال کوچکی دارم از بزرگوارانی که روز 5 شنبه من را به مانند یک متهم مورد بازجویی قراردادند من را گرفته اند؛ زندان بودم چشمان ودستهایم بسته بود ند؛به حد مرگ مرا زدند و بدتر از همه کاری با من کردند که نزد تمام بی دینان و بت پرستان مذموم است ومن تنها جرات این را داشتم که آقای کروبی را از این موضوع مطلع کنم.من از شخص حقیقی شاکی نیستم چرا که می دانم متاسفانه همیشه در کشورمان گناه به گردن یک شخص رده پایین یا یک گروه پایین رتبه می اندازند وهیچ وقت با مسببین اصلی برخوردی در خور انجام نمی شود.

فضای امنیتی در دانشگاه، فریاد الله اکبر در خوابگاه: شیراز، آغازگر اعتراضات دانشجویی به دولت کودتا

در حالی که رئیس نهاد نمایندگی رهبر در دانشگاهها هفته قبل نسبت به هرگونه شکل‌گیری اعتراض در محیط دانشجویی هشدار داده بود، دانشجویان دانشگاه شیراز به عنوان اولین دانشگاه بازگشایی شده پس از کودتای انتخاباتی و تعطیلات تابستانی، مقاومت دانشگاه در برابر دولت کودتا را کلید زدند.
به گزارش خبرنگار موج سبز آزادی، به دنبال بازگشایی دانشگاه شیراز و آغاز امتحانات معوقه در این دانشگاه که به علت اعتراضات دانشجویی به نتیجه‌ی انتخابات، به تعویق افتاده بود، جو دانشگاه شیراز به شدت امنیتی شده است.
بر اساس این گزارش، از روز شنبه انتظامات در ورودی دانشگاه ورود و خروج دانشجویان را به شدت کنترل می‌کنند و اجتماع بیش از چند نفر را به طرز بی‌سابقه‌ای زیر نظر می‌گیرند. تعداد افراد انتظامات نیز از حالت معمولی بیشتر است و ورود و خروج ِ در ِ ورودی دانشگاه نیز به شدت کنترل می‌شود.
گزارش خبرنگار موج سبز آزادی حاکی است، اعضای بسیج دانشجویی و عوامل نهادهای حکومتی هم دانشجویان را زیر نظر دارند و به نهادهای امنیتی در سرکوب دانشجویان کمک می‌کنند. این افراد در جریان اعتراض دانشجویان به تقلب در روزهای پس از انتخابات نیز به همکاری با نیروهای سرکوبگر می‌پرداختند و در بازداشت دانشجویان و تحویل آنها به نیروهای امنیتی نقش قابل توجهی داشتند.
بر اساس این گزارش، ضرب و شتم دانشجویان در هنگام ورود به خوابگاهها، دستگیری دانشجویان معترض و تحویل دادن آنان به نیروهای امنیتی و تلاش برای بر هم زدن تجمعات و مقابله با اعتراضات دانشجویی به نتیجه‌ی اعلام شده برای انتخابات، از جمله فعالیت‌های آشکار بسیج دانشگاه بود و اکنون نیز اعضای این نهاد شبه نظامی برای مقابله با اعتراضات دانشجویی آماده شده‌اند.
خبرنگار «موج سبز آزادی» در همین حال گزارش می‌کند که دانشجویان از ساعت 23 شب یکشنبه در خوابگاههای دانشگاه شیراز و علوم پزشکی، فریاد الله اکبر و مرگ بر دیکتاتور سر دادند.
بر اساس این گزارش، این فریادها که با استقبال دانشجویان روبه‌رو شد، تا مدت زیادی ادامه داشت و دانشجویان خوابگاهی شعارهای الله اکبر و مرگ بر دیکتاتور سر می‌دادند تا به این ترتیب اعتراض خود را به نتیجه‌ی انتخابات و استقرار دولت غیر قانونی احمدی‌نژاد نشان دهند.
گفتنی است در اولین روزهای پس از انتخابات و در واقع از روز 23 خرداد، جو دانشگاه شیراز متشنج شد و با پیوستن مردم به دانشجویان سرکوب اعتراضات نیز بیشتر شد، به صورتی که در روز 25 خرداد در اثر حمله به مردم، عده‌ی زیادی به دانشگاه پناه آوردند و در مقابل، نیروهای نظامی و انتظامی هم برای سرکوب مردم و دانشجویان از تیر ساچمه‌ای استفاده کردند که منجر به مصدوم و نابینا شدن تعدادی از معترضان شد. گزارش‌های تایید نشده‌ای از کشته شدن تعدادی از معترضان در آن روز نیز وجود دارد.
این تجمعات در نهایت در پایان روز 25 خرداد و در جریان یورش به دانشگاه، به دستگیری حدود 100 دانشجوی دانشگاه شیراز و حدود 300 نفر از مردم توسط نیروهای انتظامی و شبه نظامی انجامید و پس از آن روز نیز دانشگاه به سرعت تعطیل و خوابگاهها نیز تخلیه شد.
دانشگاه شیراز، یکی از اولین مراکز دانشگاهی است که پس از تعطیلات تابستانی، بازگشایی می‌شود تا امتحانات معوقه ترم قبل در آن برگزار شود. حال اعتراض دانشجویان به دولت کودتا در حالی از این دانشگاه آغاز شده که در روزهای آینده و با بازگشایی دانشگاههای تهران، شریف و امیرکبیر می‌توان موج تازه‌ای اعتراضات را پیش‌بینی کرد.
هرچند شنیده شده که برخی از فعالان دانشجویی نیز در تلاش‌اند تا تصمیم‌گیران داخل و بیرون دانشگاهها را قانع کنند که از سوی عوامل کودتا در زمان برگزاری امتحانات معوقه دانشجویان هیچ حرکت تحریک‌آمیزی انجام نشود تا امتحانات معوقه دانشجویان برگزار شود و مشکلی برای آغاز ترم جدید تحصیلی ایجاد نشود.
حال باید دید آیا عوامل دولت کودتا نیز به این ضرورت پایبند خواهند ماند یا آنکه با تحریک دانشجویان و بر هم زدن امتحانات به زمینه‌چینی برای تعطیلی دانشگاهها خواهند پرداخت.

نقل از: موج سبز آزادي

متن کامل گزارش خواندنی تایمز لندن: پسری ایرانی، از تجاوز به خودش می‌گوید

روزنامه تایمز چاپ لندن در شماره روز شنبه خود مطلبی منتشر کرده است که حاکی از گرفتاری‌های یک نوجوان در زندان‌های ایران است. مطلب زیر متن کامل آن گزارش است:
پسر ۱۵ ساله‌ای در یک خانه امن در مرکز ایران با پیکر و روان شکسته، نشسته و گریه می‌کند. رضا بیرون نمی‌رود و از تنهایی می‌ترسد. می‌گوید که می‌خواهد به زندگی‌اش پایان دهد و درک دلیل این تمایلش مشکل نیست:
او تنها به خاطر این که مچ‌بند سبز مخالفان دولت ایران را در دست داشته، به مدت ۲۰ روز در بند بوده و مکرراً مورد ضرب و جرح و تجاوز قرار گرفته است. آزار جنسی‌ای که رضا متحمل شده، به شکنجه‌های زندان ابوغریب می‌ماند؛ همان شکنجه‌هایی که مقامات ایرانی به خاطر آن دولت آمریکا را تقبیح کرده بودند.
رضا در گفت و گو با روزنامه تایمز لندن، آن روزهای سخت را به یاد آورد و گفت: «زندگی من به سر رسیده. فکر نمی‌کنم که روزی بتوانم از این حالت رها شوم.»
رضا به شرطی موافقت کرد با تایمز گفت و گو کند که هویتش آشکار نشود. پزشک معالج وی با تقبل خطری که خود او را تهدید می‌کند، تایید کرد، رضا تمایل به خودکشی دارد و پیکرش پر از زخم‌هایی است که با جزئیات داستان او هم‌خوانی دارد. خانواده رضا نومیدانه می‌کوشند هر چه زودتر ایران را ترک کنند.
رضا از شواهد زنده اتهاماتی است که اخیراً مهدی کروبی، یکی از رهبران مخالفان مطرح کرده است. وی مقامات زندان‌های ایران را به تجاوز مستمر زندانیان مرد و زن برای شکستن اراده آن‌ها متهم می‌کند. رژیم به نوبه خود می‌گوید که آقای کروبی با دروغ پراکنی به دشمنان ایران کمک می‌کند و تهدید کرده است که او را بازداشت خواهد کرد.
برخورد با این پسربچه، گویای این حقیقت است که یک رژیم مدعی دفاع از ارزش‌های اسلامی، برای سرکوب میلیون‌ها تن از شهروندانش که انتخاب دوباره محمود احمدی‌نژاد به مقام ریاست جمهوری را تقلبی می‌دانند، از هیچ تلاشی فروگذار نخواهد کرد.
گرفتاری‌های رضا در اواسط ماه ژوئیه، زمانی آغاز شد که او را همراه با ۴۰ نوجوان دیگر در جریان تظاهرات اعتراضی در یکی از شهرهای بزرگ ایران بازداشت کردند. بیشتر این نوجوانان واجد شرایط رأی نبودند.
آن‌ها را به جایی بردند که به باور رضا، یک پایگاه بسیج بود. چشمانشان را بستند، لباس رو را از تنشان درآوردند، با کابل شلاقشان زدند و بعدا در یک کانتینر فولادی محبوسشان کردند.
در همان شب نخست سه مرد لباس شخصی که خود را زندانی وانمود می‌کردند، رضا را در برابر چشم همراهانش به زمین انداختند. در حالی که یکی از مردان سر او را به زیر فشار می‌داد، دومی بر پشتش سوار شد و سومی روی بدن رضا ادرار کرد و به او تجاوز نمود.
رضا می‌گوید: «آن‌ها به ما گفتند که این کار را در راه خدا می‌کنند و این که با چه خیالی ما به خودمان حق داده بودیم علیه دولت اعتراض کنیم.» آن سه مرد به دیگر بچه‌ها هشدار دادند که اگر فردای آن روز با بازپرسان همکاری نکنند، همین بلا به سر آن‌ها هم خواهد آمد.
پس از آن رضا را بیرون کانتینر بردند و به یک میله فلزی بستند و تا صبح رهایش کردند.
صبح یکی از آن مردها آمد و از رضا پرسید که آیا از اتفاق شب گذشته درس گرفته یا نه.
«من خشمگین بودم. به صورت آن مرد تف کردم و فحشش دادم. او با آرنج و کف دستش یکی دو بار به صورتم زد.»
۲۰ دقیقه بعد، همان مرد با یک کیسه پر از مدفوع دوباره برگشت و آن کیسه را روی صورت رضا سابید و تهدید کرد که به خوردن مدفوع وادارش خواهد کرد.
بعدتر رضا را به اتاق بازپرسی بردند. او به بازپرسش ماجرای تجاوز را تعریف کرد. اکنون رضا معتقد است که تعریف آن ماجرا کار اشتباهی بود. «بازپرس خوش‌برخورد بود؛ اما چشم‌های من بسته بود. او گفت که قضیه را پیگیری خواهد کرد و من امیدوار شدم.»
به جای پیگیری، بازپرس دستور داد که دست و پای رضا را ببندند تا بار دیگر به او تجاوز شود. «این بار خود من این کار را می‌کنم تا بفهمی که این داستان‌ها را نباید جای دیگر بگویی. این کار حقت است. به شما‌ها باید تا دم مرگتان تجاوز کرد.»
بار دیگر او مورد تجاوز وحشیانه واقع شد. برای سه روز او در یک سلول انفرادی محبوس بود.
سپس مجبورش کردند زیر «اعتراف»ی امضا کند. در «نامه اعتراف» آمده بود که خارجی‌ها از او و دوستانش خواسته بودند که بانک‌ها و ساختان رسانه‌های دولتی را به آتش بکشند. از او خواستند که یک دوست ۱۶ ساله‌اش را به عنوان سرکرده گروه معرفی کند. آن دوستش را به حدی لت و پار کرده بودند که در بیمارستان بستری بود.
«من سخت می‌لرزیدم، به حدی که نمی‌شنیدم به من چه می‌گفتند. بدون این که نامه را خوانده باشم، زیر آن امضا کردم. ترسم این بود که آن‌ها دوباره به من تجاوز خواهند کرد.»
روز بعدی رضا و دیگر بازداشتیان را به یک بازداشتگاه پلیس منتقل کردند و رضا یک هفته دیگر آن‌جا ماند.
در نیمه شب روز سوم افسران پلیس وارد سلول شدند، چشمانش را بستند و او را به دستشویی بردند و در آنجا بار دیگر به او تجاوز کردند.
«دستان من به لرزه افتاده بود و پاهایم لق شده بود. نمی‌توانستم سر پا بایستم. افتادم و سرم را سخت به کف کوبیدم تا بمیرم. جیغ و فریاد می‌زدم و از آن‌ها می‌خواستم که من را بکشند. دیگر تحملش را نداشتم و از خودم متنفر بودم.» رضا می‌گوید و اشک می‌ریزد.
فردای آن روز یک فرمانده پلیس او را فرا خواند و پرسید که چرا شب گذشته آن همه فریاد می‌زد. بعد از این که او دلیل فریادش را توضیح داد، فرمانده از او پرسید که چه کسی به او تجاوز کرده است؟ پسربچه گفت که با چشمان بسته نمی‌توانست متجاوزانش را ببیند.
فرمانده او را کتک زد و به دروغ‌گویی متهمش کرد و رضا را واداشت که زیر یک نامه دیگر امضا کند. در آن نامه، رضا اعتراف می‌کرد که علیه نیروهای امنیتی اتهامات بی‌پایه‌ای را مطرح کرده است.
اما این پایان مصیبت‌های رضا نبود. او را همراه با حدود ۱۳۰ زندانی دیگر به محوطه دادگاه انقلاب شهر بردند. قاضی اعلام کرد که مخالفان سرسخت انقلاب اسلامی را به دار خواهد آویخت.
وی نام ۱۰ نوجوان را برخواند که رضا هم در آن میان بود. پیام قاضی روشن بود: اگر بچه‌ها بار دیگر دم از تجاوز بزنند، اعدام خواهند شد.
قاضی آن‌ها را به زندان مرکزی شهر فرستاد. به رضا دستبند زدند و برای ۱۰ روز با شش پسر دیگر در یک سلول کوچک نگه داشتند. شامگاهان افسران بچه‌ها را کتک می‌زدند و با تمسخر می‌گفتند: «شما می‌خواهید انقلاب کنید؟»
در مواردی ارشدترین افسران، سه تن از بچه‌ها را با خود می‌برد. رضا می‌گوید: «وقتی بچه‌ها به سلول برگشتند، خیلی آرام و ناراحت بودند.»
وقتی نوبت به رضا رسید، او و دو بچه دیگر را به یک اتاق کوچک بردند و دستور دادند لباسشان را در بیارند و با هم عمل جنسی انجام دهند. «او به ما گفت که از این طریق ما به تزکیه نفس خواهیم رسید و دیگر یارای نگاه کردن به چشم همدیگر را نخواهیم داشت. می‌گفت این کار ما را آرام خواهد کرد.»
پس از ۲۰ روز سرانجام خانواده رضا موفق شدند با پرداخت وثیقه‌ای ۴۵ هزار پوندی (۷۵ میلیون تومانی) او را از زندان در بیاورند. قبل از آزادی به رضا بار دیگر هشدار دادند که درباره اتفاقاتی که برایش افتاده، به کسی چیزی نگوید.
برادر رضا می‌گوید: «یک دوست من که نگهبان زندان رضا بود، به من گفت که او بیمار شده. شبی که آزادش کردند، بی‌اختیار گریه می‌کرد. بعدا همه ماجرا را برای مادرم تعریف کرد.»
خانواده رضا یک پزشک را متقاعد کردند که علی‌رغم خطری که متوجهش خواهد شد، او را معالجه کند. پزشک زخم‌های سطح بدن رضا را درمان کرده و به او آنتی‌بیوتیک و دارو داده، ولی نمی‌تواند معاینه داخلی انجام دهد.
رضا عمیقاً ضربه خورده؛ از احتمال بازگشت به زندان وحشت دارد و شب‌ها بی‌خوابی می‌کشد.
پزشک او به روزنامه تایمز گفت که دیگر بازداشتیان هم همین سرنوشت را داشته‌اند: «ما در بیمارستان موارد مشابه زیادی داریم؛ ولی نمی‌توانیم آن موارد را گزارش کنیم. آن‌ها به ما اجازه نمی‌دهند که برایشان پرونده باز کنیم و جزئیاتی را روی کاغذ آوریم.»
دریوری دایک، پژوهشگر سازمان عفو بین‌الملل در امور ایران می‌گوید که داستان رضا با دیگر گزارش‌هایی که این سازمان دریافت کرده است، هم‌خوانی دارد؛ گزارش‌هایی که حاکی از پایمال کردن شرف و ناموس انسانی، آزار بی‌قید و بند و بدون رجوع به دادگاه و حتی هم‌دستی مقامات قضایی در تجاوز به زندانیان و نادیده گرفتن حق ابتدایی دسترسی به مراقبت پزشکی است.
رضا لااقل از این مصیبت زنده بیرون آمد تا داستانش را برای جهانیان تعریف کند. اما دوست ۱۶ ساله‌اش که او مجبور بود به عنوان رهبر گروهشان معرفی کند، از شدت زخم‌هایی که برداشته بود، در بیمارستان جان داد.
هویت افرادی که در مقاله ذکرشان رفته، محفوظ است.


ترجمه: داریوش رجبیان
منبع: رادیوزمانه به نقل از تایمزآنلاین

نامه 293 روزنامه نگار و فعال کشور به مراجع تقلید و هاشمی، خاتمی، موسوی و کروبی: در برابر کودتا متحد شوید؛ یا امروز یا هیچ وقت

صدها چهره سیاسی، فعال مدنی و روزنامه‌نگار با ارسال نامه‌ای برای مراجع تقلید و آقایان هاشمی، خاتمی، موسوی و کروبی از آنها خواستند در برابر کودتاچیان مقاومت کنند و به اقدامات عملی رو بیاورند. متن کامل این نامه مهم را در ادامه بخوانید:

إنا لله وإنا إليه راجعون
خدمت مراجع عظام تقلید در قم
و آقایان هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی، میرحسین موسوی و مهدی کروبی

در روزهایی که مردم شریف و دلیر ایران برای اعاده‌ی حقوق حقه‌ی خویش با رساترین نداها و نجیبانه‌ترین رفتارها به خیزش برخاسته‌اند، در کمال تاسف و شرم‌ساری شاهد آن هستیم که برخی نشستگان بر مسند قدرت نظام برآمده از انقلاب آزادی‌خواهانه‌ی همین مردم در سال 1357، با تمام قوا و توان به مقابله با ملت شهیدپرور ایران برخاسته‌اند.
آن‌چه در 60 روز گذشته بر سر این ملت رفته، یورش به خوابگاه‌های دانشجویی و خانه‌های مردم، خون‌های پاک ریخته شده در خیابان‌ها، جنایت‌های رخ‌داده در بازداشت‌گاه‌هایی چون کهریزک و بازداشت گسترده‌ی فعالان خوش‌نام سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و جمع کثیری از شهروندان ایران زمین بی‌تردید بخشی از سیاه‌ترین برگ‌های تاریخ کشور ماست و به همین سبب مردم ایران از مراجع دینی و نخبگان سیاسی خود به حق انتظار دارند تا «تمام توان» خود را برای خدمتی تاریخی به کشور به کار ببندند و هم‌چنان که در طول تاریخ پشتیبان ملت بوده‌اند، این بار نیز «رسالت» خویش را به انجام رسانند.
خوش‌بختیم که این انتظار بی‌مناسبت نبوده و در این هفته‌ها مراجع عظام تقلید و شخصیت‌های سیاسی تاثیرگذار کشور، با سخنان و بیانیه‌هایی درخور توجه نشان داده‌اند که هم‌راه و هم‌گام با مردم شریف خود هستند و تن به خواسته‌های نامشروع بخش تمامیت‌خواه حاکمیت نمی‌دهند.
آقایان؛
اما این کافی نیست! آن‌چنان که شاهد هستید، کودتاگران علیه جمهوریت نظام نه‌تنها با وجود مقاومت تحسین‌آمیز ملت ایران از ادامه‌ی این مسیر ویران‌گر دست نکشیده‌اند که هر روز بیش از گذشته خط و نشان می‌کشند و بازی‌ها و نمایش‌های تازه‌ای را برای مایوس ساختن مردم به‌راه می‌اندازند تا از این ره به خواست بنیادین خود دست یابند. ما نگرانیم که اگر این مسیر پیموده شود، آن‌گاه نه تاکی باقی بماند و نه تاک‌نشانی که مراجع عظام تقلید و نخبگان سیاسی کشور بر آن تکیه زنند.
این روزها نیز می‌بینیم، به جای محاکمه‌ی کسانی که علیه جمهوریت نظام و رای مردم دست به کودتا زدند و در پی ایستادگی ملت از خون‌ریزی ابایی نداشتند، چهره‌های شناخته‌ی شده، دلسوز و معتقد سی سال گذشته‌ی کشور را به هم‌راه دیگر شهروندانی که گناهی جز پاسداری از جمهوریت نظام، قانون اساسی و رای خود ندارند، به دادگاهی نمایشی کشانده و پس از 50 روز بازداشت در شرایطی ویژه به اعتراف علیه خود، دوستان، شخصیت‌های ملی و جنبش سبز مردم وادار کرده‌اند.
ما نیز چون شهروندان دیگر این مرز و بوم این اعترافات را «بی‌ارزش و بی‌اعتبار» و تکرار سناریوهای هرگز پذیرفته نشده‌ی پیشین می‌دانیم که در باور هیچ عقل سلیمی نمی‌گنجد اما از آن سو به‌شدت نگران هستیم که روند برنامه‌ریزی شده‌ی کنونی از سطح چند روزنامه‌نگار یا فعال سیاسی و اجتماعی فراتر رفته و آشکارا مقام‌های شناخته شده‌ی پیشین را هدف قرار می‌دهد و نشان‌گر آن است که اگر در همین جا متوقف نشود، دیری نخواهد پایید که دیگر هیچ کس از تیررس تمامیت‌خواهان مصون نخواهد بود و چه بسا در آینده، مراجع تقلید و روسای نهادهای انقلابی و دیگر چهره‌های ملی کشور نیز متهم به «براندازی نرم» و «کودتای مخملین» شوند!
آقایان؛
مدارا با قانون‌شکنان و کودتاگران علیه قانون اساسی و جمهوری اسلامی ، کافیست! در همین نقطه باید پیش‌روی اقتدارگرایان متوقف شود تا کشور از ویرانی نجات یابد. در این راه، در غیبت تدبیر عالیه، تنها شما هستید که می‌توانید با هم‌دلی و «اتحاد» و بهره جستن از تمامی امکان‌ها و ابزارها، مردم را تا پیروزی در جنبش سبز هدایت و راهبری و رسالت خویش را در قبال میهن، مردم، انقلاب و اسلام ادا کنید.
ما و مردم ایران چشم به راه گذر از نامه و بیانیه و سخنرانی و «اقدام عملی» تمامی مراجع عظام تقلید و آقایان هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی، میرحسین موسوی، مهدی کروبی و دیگر چهره‌ها و شخصیت‌های دلسوز کشور هستیم. در تاریخ ایران نمونه‌های اقدام‌های عملی متحد مراجع تقلید و روحانیون و شخصیت‌های سیاسی و چهره‌های ملی در دسترس است و می‌توان به گام‌های تاریخی زمان مشروطه یا جنبش ملی شدن صنعت نفت چونان نمونه‌های موفق و آزمایش شده نگریست. یا باید همین امروز اقدام فرمایید و یا هیچ‌وقت دیگری برای رسالت دین خود نخواهید یافت.