۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

یادداشت جدید محمد نوری‌زاد در نقد نظام حاکم: سقوط !

بقاي اين نظام اگر با كشتن بي‌گناهان ميسر است،‌ من شخصا اين بقا را نمي‌خواهم

ديروز از طريق تلفن همراه يكي ازدوستانم صحنه اي ديدم كه مرا باهمه گذشته ام به ديوار درماندگي كوبيد . صحنه اي كه عده اي ناشناس از بام يك ساختمان و از ارتفاع شش هفت متري ، پنج جوان چشم بسته و دست بسته را يك به يك به زير مي انداختند .
زمين خونين ، نشان مي داد كه پيش از اين پنج جوان ،‌ افراد ديگري نيز به همين نحو سقوط داده شده اند . به محض افتادن جوانها ،‌ دو نفر كه يكي نظامي مي نمود ،‌ با شتاب جنازه هاي نيمه جان را كشان كشان مي بردند و براي جنازه بعدي باز مي گشتند . با تماشاي اين صحنه ،‌ هربار كه يك جوان به پايين پرتاب مي شد و با صورت و سر به زمين مي خورد ، ‌فرياد يا امام زمان من درفضاي كوچك اتاق مي پيچيد . دو بار اين صحنه را ديدم . مي لرزيدم و تاب سخن گفتنم نبود . كمي بعد ، سكوت را شكستم و با صدايي كه انگار از ته دره عميق ورشكستگي برمي آمد ،‌ از دوستم پرسيدم : احتمال نمي دهي اين صحنه ها ساختگي باشد ؟ گفت : صداي پرتاب كننده ها را نمي شنوي كه به فارسي ناسزا مي گويند ؟ چهره ها ؟ نوع ساختمان ؟ لباس ها ؟
خدايا ،‌ اميدوارم آنچه ديدم حقيقت نداشته باشد . و داستان تجاوز به دختران و پسران زنداني . و آنچه را كه بعد از انتخابات اخير برملا شده است . نمي خواهم باور كنم كه اين قساوت ها از حکومت ونظامي برآمده است كه من جواني ام را ،‌ و بسياري از همراهان و همرزمانم ،‌ جانشان را و سلامتي شان را به پاي او ريخته اند . من رسما از بانيان يك چنين مسلخي تبري مي جويم .
خدايا تو شاهدي كه امثال من براي اين مردم و براي محرومترينشان چه ارج و بهايي قائل بوده و هستيم . خدايا تو شاهدي كه من ،‌ آنگاه كه درسال 1361 به منطقه محروم بشاگرد در استان هرمزگان رفتم و جهاد سازندگي آنجا را تاسيس كردم ،‌ نگاه به چهره محرومين را عين عبادت مي دانستم و براي زدودن فقرشان شب و روز نداشتم .
دوستان من كه براي دفاع از كشور و انقلاب نوپايشان به سينه دشمن مي زدند و جانشان را برسر متجاوز مي كوفتند ،‌ خدايا ، ‌با ادب بودند . نجيب بودند . شرف داشتند . خود را نمي ديدند . براي هم مي مردند . ناز هم را درآن سنگرهاي دور مي خريدند . زخم و تركش را عاجز كرده بودند . آنان ، برا ي مردم وطنشان از خود گذشتند . براي يك وجب از خاكشان . برای برپایی زیباترین خصلت های انسانی دراین ملک .
خدايا آن دوستان من اكنون كجايند كه ببينند بر سرميراثشان چه آورده اند . آهاي دوستان جهادگرم ،‌ يادتان هست چگونه براي نداري مردمان زابل زار مي زديم ؟ وبراي جواني كه بخاطر ده هزارتومان به قاچاق روي برده و به ضرب تيري از پاي درآمده بود چگونه مي سوختيم ؟ يادتان هست چه احترامي براي روستايي قائل بوديم ؟ با شادماني او درپوست نمي گنجيديم و با غم او مي گداختيم ؟
دوستان شهيد من ،‌ برادر جانبازم ،‌ همسنگران اعتقادي من ، ‌آيا آن جامعه آرماني كه جواني خود را به پاي او ريختيم ،‌ بايد از يك چنين مسيري مي گذشت ؟ خدايا تو شاهدي كه درمسير جامعه اي كه ما تصورش را داشتيم قرار نبود خلخال از پاي كسي ربوده شود . چه برسد به اين كه جوانان ما را - اگر چه معترض - از بلندي به زير بياندازند . چه كساني سفير امام حسين (ع) را از بلندي دارالاماره كوفه به زير انداختند ؟ ما به كجا مي رويم ؟ وبه كجا قرار است برسيم ؟
خدايا بقاي اين نظام اگر با كشتن بي گناهان ميسر است ،‌ من شخصا اين بقا را نمي خواهم . ما اگر فدايي اين نظام بوده ايم ،‌ بخاطر تفاوت هاي بنيادين آن با ساير رويه هاي حكومتي بوده است . ما بنا بود كرامت انساني را فراتر از غربيان به صحنه آوريم . قرار بود به دنيا نشان دهيم كه مي شود مستقل بود و انسان بود و انسانيت محض را در كوچه پس كوچه هاي شهر به تماشا گذارد .
ما مي خواستيم با ظهور اين انقلاب به جهانيان نشان بدهيم كه اي مردم دنيا ،‌ اگر از تحقير و افول انساني خود در رنجيد ،‌ به ما بنگريد . اگر توفيق تماشاي انسان خدايي را نداشته ايد ،‌ به ما بنگريد . اگر از پوكي و پوچي به تنگ آمده ايد ،‌ به كمال و سربلندي دنيايي و معنوي ما بنگريد . اگرحتي از نوشتن كلمه انسان عاجزيد ، به سرزمين ما سفر كنيد و انسان را در هيبت كاملش تماشا كنيد .
خدايا من به سهم خود از مردمي كه به اسم جمهوري اسلامي ايران زخم خورده اند ،‌ شرمنده ام . اگر چه مي دانم اين شرمندگي ذره اي از داغ آنان را تقليل نمي دهد . و از آناني كه به اسم اسلام زخم خورده اند و خونشان به زمين ريخته شده ، پوزش مي خواهم . اگر چه مي دانم اين پوزشگري ،‌ آتش درون آنان را سرد نمي كند .
خدايا به تو پناه مي بريم و براي اين باقي عمر ،‌ به آستان پاك تو چنگ مي بريم . ما اجازه نخواهیم داد میراث انسانی ما را به تاراج برند . هرگز . خدایا ، مارا دراین نگرانی عمیق یاوری فرمای . مارا از بلندی آرمانهای پاکمان ساقط مکن . ما را از سقوط برهان . سقوط ، تنها شایسته شیطان است . مارا درشمار شیاطین مبین . آمین .
محمد نوري زاد- نويسنده پيشين روزنامه كيهان
نقل از: وبلاگ شخصي محمد نوري زاد

۲ نظر:

ashkan-paarty گفت...

سلام
حقیقتا برایم جالب است که می بینم کسانی هستند که از ژرفای وجودشان به نظام جمهوری اسلامی باور دارند . در شگفتم که این جناب نوری زاد در سالهای 61 و 67 کجا بودند ؟ چه می کردند ؟ ندیدند چه بر سر زنان و مردان و جوانان بی گناه این سرزمین می آمد که به جرم داشتن یک تکه کاغذ به اعدام محکوم می شدند . به دختران تجاوز می شد که مبادا باکره از دنیا بروند و به بهشت برسند . شرح این قصه بسیار دراز است . چقدر دیر چشمان ایشان باز شده است !!!!

جامعه مجازی جوانان اصلاح طلب گفت...

با سلام.
فجايع تابستان 67 از ذهن ملت پاك نخواهد شد. اما به هر حال ملت بزرگواري داريم و تاريخ نشان داده اگر كسي متوجه انحراف خود شود و نگاه و فكرش را اصلاح كند، ملت با آغوش باز پذيرايش خواهند بود.
از لطف شما در پست خبر بالا سپاسگذاريم. ما هم از تبادل لينك خوشحال خواهيم شد.
پيروز باشيد.